شکافته شدن دریا 2
شکافته شدن دریا 2
خروج بنی اسرائیل از مصر
عاقبت پرده جهالت از دیدگان بنی اسرائیل برداشته شد و آنان راه هدایت و رستگار را در دعوت موسی یافتند و بهاین منظور متوجه رسالت وی شدند و در جستجوی عفو وبخشش، نزد او شتافتند.
چون بنی اسرائیل سالهای متمادی با فقر و ذلت و در بردگی فرعون روزگار گذرانده بودند و دراین دوران عذابها و شکنجه های زیادی را تحمل کرده بودند.
با شکوفایی ایمان در بنی اسرائیل، نشانههای حق در برابر آنان مانند روز روشن شد و در حمایت موسی و بدون دقت به تهدید فرعون، آماده مهاجرت و خروج از مصر شدند.
با غروب آفتاب، قبیله بنی اسرائیل در جستجوی خوشبختی و سلامت و دوری از ستمگران از سرزمین مصر بیرون و به سمت بیت المقدس رهسپار شدند.
ترس از جان و بیم تعقیب بر شتاب حرکت بنی اسرائیل می افزود و نوروروشنایی ایمان مسیر آنانرا پرنور می ساخت، تا اینکه سرزمین کم آب مصر را پشت سر گذاشتند و ناگهان خویش را در مقابل دریایی ژرف و عمیق یافتند که سد بزرگی بر سر راهشان محسوب میشد، لذا وحشت و ترس وجود آنانرا فراگرفت چون بیم تعقیب سربازان فرعون را داشتند و از ادامه مسیر نیز ناامید بودند.
بیم و اضطراب بر آنها سایه افکند و خوف وجودشان را فراگرفت، چون فرعون بنی اسرائیل را بردگان سرکش و فراری می دانست که از انجام خدمت سرباز زده اند و سربازان پیاده و سواره خویش را برای دستگیری، به تعقیب آنان فرستاده است و هر لحظه بیم آن می رود که فرارسند و بنی اسرائیل را مورد حمله و هجوم قرار دهند.
شدت حزن و ترس از رسیدن سربازان فرعون جان به لب بنی اسرائیل رسانده بود که ناگهان پیشاهنگان لشکر فرعون از دور پدیدار شدند. دراین هنگامه دشوار فریاد و ناله ای دردناک به همراه موجی از یأس و استمداد دور و بر را پر کرد و صاحب و مالک این شیون و فریاد یوشع فرزند نون از قبیله بنی اسرائیل بود.
او گفت: ای حکیم پروردگار تدبیرت چه است؟ گردباد حادثه ها مارا تهدید می نماید! دریا در پیش روی ما و دشمن پشت سر ماست، راهحلی غیر از مرگ و مفری غیر از نابودی نداریم.
موسی جواب داد: اینجانب مأمور شده ام به دریا بزنم و شاید بزودی فرمان دیگری در اجرای آن رسد، چراغ امید در دل قبیله پرنور شد البته لحظاتی بعد از آن دوباره شدت بیم و ترس به مانند طوفانی نور امید را در دل آنان خاموش کرد.
امید موفقیت و آسایش از صفحه دل آنها پاک شد و خویش را تسلیم قضای الهی نمودند و از ظلم ستمگران به درگاه پروردگار رحیم پناه بردند.
دریا شکافته شد
از جانب پروردگار به موسی علیه السّلام وحی شد، ای موسی! عصای خویش را به دریا بزن! موسی چوب دستی را به دریا زد، خورشید امید بنی اسرائیل از دل شب تار طلوع کرد و ناگهان دوازده راه به تعداد دوازده سبط بنی اسرائیل بین دریا آشکار گشت تا هر سبطی از طریقی عبور نمایند، آفتاب و باد نیز بستر دریا را خشک کردند و راه ها آماده عبور شدند و اینک بنی اسرائیل در امنیت و ظل دقت خدای متعال وارد دریا گشتند و پروردگار پیغمبرشان را ایمنی بخشید و فرمود: «راهی خشک، در دریا برای آنها پیدا کن! نه از تعقیب و رسیدن فرعونیان بیمناک باش و نه در (غرق شدن) تفکر دار».
دوازده طایفه بنی اسرائیل راحت و ایمن به سوی خشکی میدوند و آب متراکم از دو طرفشان مانند کوهی بلند، استوار است تا آنان به سلامت از دریا بیرون شوند.
ناگهان به عقب سر نگریستند و دیدند که فرعون و لشکریانش نیز قصد ورود به دریا را دارند و میخواهند از همان راههایی که بنی اسرائیل آمده اند عبور کنند و به بنی اسرائیل برسند.
فرعونیان نیز وارد دریا شدند و بار دیگر اضطراب و وحشت بر بنی اسرائیل چیره شد و هراس وجود آنهارا فراگرفت، چون بیم آن داشتند که با عبور از دریا، بار دیگر فرعونیان به آنان برسند.
بار دیگر قلب ها متوجه موسی علیه السّلام شد، چشمها به جستجوی او پرداخت، تا خدای موسی این بلای جدید را از جانب آنان بگرداند. در همین موقع بود که موسی تصمیم گرفت دعا نماید تا دریا به اکنون خویش بازگردد و مسافت در بین فرعون و بنی اسرائیل را پر نماید و مانعی بر سر آنان ایجاد شود تا بنی اسرائیل از خشم فرعون راحت گردند.
هنوز تصمیم موسی در قلبش بود که خداوند به موسی وحی کرد: دریا را به حال خویش آرام بگذار، عصای خویش را به دریا مزن تا آب دریا تغییرو تحول نکند، چون خداوند نمیخواهد دریا در میان تو و فرعونیان فاصله شده و آنها به سلامت به سرزمین خویش بازگردند. بلکه پروردگار قصد به غرق و هلاکت فرعونیان گرفته است .
فرعون و لشکریانش به دریا نظر کردند و چون دیدند راههای دریا در مقابل آنان آماده عبور میباشد فکر کردند از این مسیر حرکت می نمایند و به بنی اسرائیل می رسند.
غرور چشم عقل آنهارا کور کرد، دراین حال فرعون از سر غرور و خودخواهی و گزافه گویی رو به همراهان خویش کرد و گفت: به دریا نگاه نمایید، ببینید به فرمان من چهطور شکافته شده و تسلیم اراده من گشته تا بردگان فراری خویش را بازداشت کنم. «وَ لَقَدْ أَوْحَینا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی»(طه، آیه 77).
و به موسی وحی کردیم که بندگان (مؤمن) من را شبانه از شهر خارج بر (و به معجزه و لطف ما) راهی خشک از بین دریا پدید آور، نه از تعقیب و رسیدن فرعونیان بیمناک باش و نه (از غرق شدن) اندیشه دار.
شکافته شدن دریا 2
شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر از مقالات ما,به وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان مراجعه نمایید.
فرعونیان غرق شدند
قبیله فرعون این معجزه شگفت انگیز را به حساب فرعون گذاشتند و نسبت به قدرت و نصرت فرعون امید بیشتری پیدا کردند و چون سیلی خروشان به راههای باز بین دریا جاری شدند، تا خویش را به بنی اسرائیل برسانند ولی هنوز فرعونیان به وسط دریا نرسیده بودند که شکاف دریا پر و دیواره های آن به یکدیگر متصل شد و همه ی آنانرا در کام خویش غرق کرد تا عبرتی برای دیگر افراد شوند.
فرعون مجد و عظمت خویش را فراموش کرد و حقیقتی را که سالهای متمادی بر وی پوشیده بود درک کرد و ناگهان خویش را بنده ای کم خرد و حقیر یافت که هیچ راهحلی به نظرش نمیرسد و از خویش قدرت و نیرویی ندارد سطوت و قدرت وی چون ابر سیاه و تاریک به یکباره از جلو دیدگانش به یکسو رفت شعاع روشنایی حق در قلبش نفوذ کرد.
در همین لحظات جان دادن بود که فرعون ایمان آورد و گفت: «اکنون اینجانب ایمان آوردم و شهادت می دهم که معبودی جز خدای بنی اسرائیل نیست و اینجانب هم تسلیم امر وی هستم.»
ولی پروردگار حیله این یاغی ستمگر را که مال و جان مردم را به تباهی و نابودی کشانده بود نپذیرفت و اورا به مکافات و کیفر اعمال ناشایست خویش رساند.
شکاف دریا پر شد و با برخورد دو دیواره کوه پیکر آب، صدای مهیبی به هوا برخاست. بنی اسرائیل از موسی پرسیدند، این صدای سهمگین از چه بود؟! موسی فرمود: پروردگار فرعون و همراهانش را در دل دریا غرق نمود.
روحیه ضعیف بنی اسرائیل قادر نبود مرگ فرعون را باور نماید چون در زمان اسارت آن چنان توهم و خیال بر ذهن های آنان چیره گردیده بود که باور مرگ فرعون برای آنان بسیار بعید به نظر می رسید، لذا به موسی گفتند: فرعون نمرده است ، مگر ندیدی که وی روز ها و ماهها بدون آب و طعام بسر میبرد و این توهم همانند پرده و تاریکی بر قلب بنی اسرائیل سایه افکند.
دراین حال خدای متعال، امواج دریا را دستور داد تا کالبد بیجان فرعون را کنار کنار دریا دریا اندازد تا حدس و گمان و توهم واهی بنی اسرائیل از بین برود.
زیرا چنانچه جسد فرعون بین دریا باقیمانده بود چه بسا می گفتند: وی در عالم دیگری زندگی می نماید و در گیر تفرقه و تکذیب موسی می شدند. بایستی پروردگار زبان دروغگویان را لال و نفسهایشان را در سینه ها حبس گرداند و دریا این بدن درهم شکسته و این پادشاه واژگون گردیده را بیرون اندازد؟
بنی اسرائیل با وحشت و نگرانی مرگ این ستمگر کینه توز را دیدند، پروردگار فرعون و لشکریانش را غرق کرد و بدن فرعون را بیرون انداخت تا عبرتی برای مردم آینده باشد. نشانی گویا از قدرت، معجزه و نعمتی که خدای جهانیان بر انسان روان ساخته است.