فهرست مطالب

رغبت مؤمن به مرگ

رغبت مؤمن به مرگ

رغبت مؤمن به مرگ

رغبت مؤمن به مرگ

رغبت مؤمن به مرگ

هنگامی که روح آدم به عالم دیگر رفت، میفهمد این همه تشریفات در جهان لازم نبود. حضرت امیر علیه السلام قسم یاد می نماید که: «وَ اللهِ، لاَبْنُ أَبِی طالِبٍ آنَسُ بِاْلَمْوتِ مِنَ الطفْلِ بِثَدْی أُمهِ؛ به پروردگار قسم، حتماً عشق و علاقه پسر ابی طالب به مرگ، از عشق بچه به پستان مادر، بیشتر میباشد.»

نه از این جهت که از فشارها و آسیب ها و ناملایمات این دنیا رهایی یابد و نه برای اینکه از نقص به کمال رسد، بلکه از جهت اشتیاق به آنچه آنجاست که مقارن موت میباشد.

اکثر اوقات ما زمانی از مرگ و رفتن از جهان صحبت می کنیم، آن را در فاصله بسیار دوری از خویش تصور کرده و از آن دم میزنیم.

غافل از اینکه مرگ بسیار به ما نزدیک میباشد و شاید پیش از اینکه قدم از قدم برداریم، مارا از این جهان ببرد. این نوع تصور از مرگ، برای برخی از اشخاص زمینه ای میشود که همچنان به کارهای اشتباه خویش ادامه بدهند و با این بهانه که وقت برای توبه و بازگشت زیاد میباشد، از یاد مرگ غافل باشند.

قسمت هایی از سخنان آیت الله العظمی محمدتقی بهجت رحمه الله علیه را درباره‌ی مرگ و رفتن از عالم را مورد بازخوانی قرار داده تا این سفر ابدی و حتمی در ذهن ما مورد دقت دوباره قرار بگیرد.

این مطالب گزیده ای از سخنان این فقیه بزرگوار و حکیم میباشد که بعداز تائید دفتر معظم له، منتشر گردیده است.

دنیا دو روز است

راحتی در آخرت است ، «وَ الناسُ یَطلِبونها فِی الدُنیا فَلا یَجِدونَهُ؛ و مردم آن را در جهان جست وجو می نمایند و نمی یابند».

چنانچه خوشی ها و بدی ها یک جا دیده شود میبینیم که جهان دو روز است : «اَلدَهرِ یَومانِ: یومُ لَکَ و یَومُ عَلَیک» روزگار دو روز میباشد: روزی به نفع تو و روزی بر ضرر تو.

داد و فریاد و شیون اطرافیان نفعی به حال فردی که در حال احتضار و جان کندن میباشد ندارد، بلکه خلوت (خلوت ظاهری و عدم حضور اشخاص ناله کننده در کنار محتضر و نیز خلوت و دقت باطنی به حضرت حق سبحانه) و گفتن تهلیل «لا الهَ اِلا الله» برای طرفین نافع میباشد. شاید چنانچه محتضر دقت داشته باشد و جایش خوب باشد، از شیون کردن و اظهار اندوه آنان غمگین شود.

در روایت آمده است که: «مؤمن و کافر، فردا از تأخیر مرگ حسرت میخورند و آرزو می نمایند که ای کاش زودتر مرده بودم! مؤمن برای این که زودتر به مقامات و تنعم رسد و کافر برای تخفیف در عذاب به واسطه کمی عمرش».

مرگ، به دنیا آمدن روح میباشد

نسبت این جهان و عالم آخرت مثل شکم مادر و عالم رَحِم با این فقید میباشد و أَلْمَوْتُ وِلادَةُ الروحِ (مرگ، ولادت روح میباشد). در اصل اصلِ انتقال، چیزی دیگر است . اصل اینکه مرغی از قفسی بپرد، خود مطلبی میباشد، انتقالش به جای بهتر باشد یا این که بد، مطلب دیگری میباشد.

 

رغبت مؤمن به مرگ

رغبت مؤمن به مرگ

شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر از مقالات ما,به وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان مراجعه نمایید.

مرگ، نابودی نیست

اشخاصی را که میکشند یا این که اعدام می نمایند، در واقعیت آنان نابود نمیشوند، بلکه اعدام و نابودی جسم طبیعی و دنیوی و محل نزولِ آنان درین خانه زیباست، نه اعدامِ خویش حقیقی وواقعی آنان. این جهان، مرحله ای از سیر آدم میباشد به سوی عالم نور و بقا؛ نظیر بچه که زمانی از خانه رحم به خانه جهان انتقال میابد، اعدام وی نیست، با آنکه کودک و مادر هیچ اختیاری از خویش ندارند.

برای هیچ، سر و کله میشکنیم!

امروزه تصادف خیلی اتفاق می افتد. بله، پایان عمر آدم یا این که موت میباشد یا این که قتل و برای قتل و مردن با هم مقاتله میکنیم. برای مناصب فرضی و پوچ و هیچ سر و کله میشکنیم!

مرگ را از خود بدور میبینیم

وداع از این جهان برای ما بسیار نزدیک میباشد، البته ما آن را بسیار بدور میبینیم، وگرنه این قدر با هم جنگ نداشتیم. هر دو طرف جنگ و یا این که یک طرف، مرگ را از خویش به دور می‌بینند.

رغبت مؤمن به مرگ

میگویند حضرت رضا سلام الله علیه، از مریضی که دم مرگ بوده، عیادت کرد. اطراف بیمار، عده ای بودند که شیون می کردند. زاری می کردند که‌این [فرد] دوست ما بود، انسان مؤمنی بود و…که دارد وفات می نماید.

حضرت لبخندی زد. آمدند بیرون. [به حضرت] عرض کردند: چه مناسبتی داشت [که] دوستانش همه شیون می کردند و شما لبخند می زنید؟ آن هم [یک فرد] مؤمن، باتقوا و…فرمود: لبخندم برای این بود که همۀ اشخاصی که اطرافش نشسته اند، زودتر از وی وفات می نمایند! وی از این مریضی نجات پیدا می نماید.

خصوصاً روایت دارد: «کسی که که وفات می نماید، چه مؤمن باشد و چه کافر باشد ـ این [مطلب] در روایت میباشد و خیلی هم مناسبِ با اعتبار است_ میگوید: «ای کاش جلوتر آمده بودم». مؤمن، مقاماتش را می بیند؛ اینجاست آقا؟! خوب بنگر! این زوایای بهشت را می بیند؛ همین دیدنش کأَنّه او‌را از خوشحالی، از حال میبرد.

کافر میگوید: ای کاش من زودتر آمده بودم، یک قدری عذاب من تخفیف میشد. [زیرا] همۀ روز و شب برای من، معصیت شرک می نوشتند. میگوید من چنانچه وفات کرده بودم، کمتر معصیت کرده بودم».

حتی‌در همین عصر ما هم یک کسی می گفت: «من خیلی خائف از وفات هستم.» برای مثال میل داشت که یک کسی از اهل علم برود پیش وی بماند و این، آن فقیه را ببیند که یک قدری راحت باشد.

تا اینکه دیگر نزدیک وفاتش که رسید، این بیچاره پس از اینکه خواسته بود برخی ها بروند پیشش و نرفتند، خیلی غمگین شده بود و اظهار اندوه کرده بود.

آنگاه یک دفعه در شرایط مرگ گفته بود که: «دیگر از مرگ نمی ترسم». چه شده بود؟ یک تشتی [بود که] آب داشت و یک مرغابی خیلی قشنگ هم در میانه این آب بود و پر می زد، چه پر زدنی! این ها را که مشاهده کرد، خیلی خیلی شادمان شد و گفت: دیگر از مرگ نمی ترسم.

بالاخره پروردگار کاری کرد که‌این [فرد] یک قدری برای مرگ حاضر بشود. روایت دارد: «لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ رَبِّهِ» [پروردگار میفرماید]: بالاخره کارهایی میکنیم که رغبت [به مرگ] پیدا نماید.

 

وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان

اشتراک گذاری این مقاله در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوره‌ها