ازدواج زینب دختر جحش
ازدواج زینب دختر جحش
داستان ازدواج زینب دختر جحش
زینب دختر جحش اسدی یکیاز زنان نبی اسلام بود. مادرش، امیمه دختر عبدالمطلب، عمه رسول بود. زینب در ابتدا همسر زید بن حارثه، پسر خواندۀ نبی اسلام بود و بعد از جدایی از زید به همسری رسول درآمد. او از زنان لایق رسول بود و عاقبت در سال 20 قمری در شهر مدینه درگذشت.
هدیه حضرت خدیجه علیها السّلام
حضرت خدیجه یکیاز بردگان خویش به اسم زید بن حارثه را به همسرش پیامبر اکرم داد، تا امین و متعهد حضرت باشد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هدیه همسر را پذیرفت و با خرسندی از او قدردانی کرد و زید هم در خدمت رسول اللّه امیدوار و شادمان به زندگی ادامه می داد.
مدتی گذشت تا روزی گروهی از بستگان بنی حارثه از طائف به مکه آمدند و از آن حضرت خواستند تا زید را بازخرید کرده و با خویش ببرند. حضرت فرمود: چنانچه وی بهاین امر راضی باشد، نیازی به خرید وی ندارید، میتوانید اورا با خود ببرید.
چون زید را حاضر کردند و مسئله را با او دربین نهادند، گفت: من بردگی و بندگی محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بر آزادی و هم نشینی با شما ترجیح می دهم، و از آن پس مردم مکه اورا زید بن محمد نامیدند تا بر حرمت و تکریم وی بیفزایند.
زید جوان شد و به حد بلوغ رسید. محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خواست تا همسری سزاوار تر از زنان عرب وصلت وی کند تا در زندگی حامی و تکیه گاه وی باشد حضرت برای به کمال رساندن حس خویش تصمیم گرفت زنی از فامیل خویش را برای او برگزیند، لذا زینب دختر جحش را که دختر عمه اش (امیمه دختر عبد المطلب) بود را برای او خواستگاری کرد، تا پاداشی بر امانت و صداقت وی و دلیلی بر رضایت از وی باشد.
البته عبد الله برادر زینب با این ازدواج مخالفت کرد و نپذیرفت که خواهرش به وصلت زید درآید و به علاوه زینب هم از اینکه به وصلت مردی غیر از قریش که برده رسول اللّه میباشد درآید، خوشحال نبود، چون قریش بر محافظت نسب خویش پافشاری داشتند و ازدواج با اقوام دیگر را لایق خویش نمی دانستند.
ولی چون فرمان از جانب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صادر شده بود و مرد و زن مؤمن به حکم قرآن نمی توانند از آن سرباز زنند و در این زمینه اختیاری از خویش ندارند، لذا این زن و مرد هرچند با بی میلی بدین وصلت تن دردادند و زندگی مشترک را آغاز کردند.
زید و زینب مدتی با هم زندگی کردند و وسایل آسایش و رفاه آنان نیز فراهم بود، تا اینکه عزم الهی بر آن قرار گرفت که توسط این زوج یکیاز مقررات خرافی عرب را از درجه اعتبار ساقط نماید و برای این کار سزاوار تر از رسولش نیست.
تقدیر الهی و جدایی دو همسر
بعد از مدت ها که کانون خانواده زینب و همسرش کم کم از محبت پر میشد، ارتباط بین آن دو به سردی گرایید و عاقبت قصد به طلاق از یکدیگر گرفتند.
روزی زید به قصد گلایه از همسرش نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آمد و درباره ی طلاق از وی با آن حضرت مشورت کرد، حضرت از این اتفاق بسیار اندوهگین و متأثر شد و به زید فرمود: ای زید، پروردگار وسایل وصلت تورا پس از زحماتی که من متحمل شدم، آماده نمود،
تو به خوبی میدانی که زینب تا مدتی با این ازدواج مخالف بود، حال انتظار شکیبایی و صبر بیشتری از تو دارم و امیدواریم که پروردگار بار دیگر میان تو واورا اصلاح کند. از پروردگار بترس و دامن اورا به ننگ طلاق از همسر و ناسازگاری کثیف نساز.
محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در حالی این سخنان را بر زبان میراند که می دانست تقدیر الهی بر آن قرار گرفته است کهاین زن و مرد از یکدیگر جدا شوند و بعداز مدتی زینب به عقد وی درآید و این قانون خرافی عرب «که کسی حق وصلت با همسر پسرخوانده خویش را ندارد» کنسل شود.
البته پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پیوسته به درگاه پروردگار می شتابد و با تضرع به درگاه الهی، اصلاح میان این زوج را می طلبد تا شاید براین اساس این قضا از او رانده گردد، اما چنین چیزی ممکن نبود و امر پروردگار بایستی انجام میشد، لذا خدای بزرگ به رسولش وحی کرد:
«و آنچه در دل پنهان می داشتی، پروردگار آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی و سزاوارتر بود که از پروردگار بترسی، پس ما هم چون زید از آن زن کام دل گرفت (و طلاقش داد) اورا به نکاح تو درآوردیم تا پس از این مؤمنان در نکاح زنان پسرخوانده خویش که از آنان کامیاب شدند (و جدایی دادند) بر خود حرج و گناهی نپندارند».
ازدواج زینب دختر جحش
شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر از مقالات ما,به وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان مراجعه نمایید.
لغو سنت خرافی عرب
فرستاده خداوند صلّی اللّه علیه و اله و سلّم امر پروردگار را افشا نمیکرد تا از طرفی با دعا و تضرع و شفاعت آن دو، شاید میان آنانرا اصلاح کند و از طرف دیگر مایل نبود پیش از اینکه حکمی در لغو این سنت دیرینه عرب صادر گردد با همسر مطلقه پسرخوانده خویش وصلت کند.
بله به درستی کهاین کار ساده ای نبود، و هرکس جز پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که ایمان و زهد، و جرأت و شجاعت با ذات وی درهم آمیخته بود، نمی توانست این سنت دیرینه عرب را درهم شکند و به قدمت این اعتقادوباور خرافی و موهوم خاتمه دهد که وی یگانه شخصیتی بود که به ریشه کنی عقاید پوچ و باطل تلاش نمود و خرافات رایج میان مردم را باطل نمود.
عاقبت از طلاق زید و زینب مدتی سپری شد و عده زینب گذشت و پروردگار موضوع وصلت زینب با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را آماده نمود و به همین استدلال زینب همواره میان سایر همسران رسول اللّه فخر و مباهات میکرد که مقدمات وصلت من و محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از جانب پروردگار آماده شده است البته وصلت شما در شرایطی عادی و به وسیله پدرانتان انجام شده است .
این اتفاق یکیاز عقاید متعارف عرب را نقض کرد و سنت دیرینه و مألوف وی را تغییرو تحول داد، چون اعراب در آن زمان فرزندخوانده (ناپسری) را پسر می شمردند و حقوق و دستمزد فرزندی برای وی قائل بودند و قوانین ارث و نسب را دربارهی وی رعایت می کردند و همین عقیده در ذهن وی جایگزین شده بود و تصور ابطال آن هم برایشان ناممکن بود.
و براین اساس فرستاده پروردگار صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با دلیلی آشکار و برهانی آسیب پذیر این عادت خرافی را درهم شکست و آن را از میان برد و چه کسی است جز پیامبر بر حق و رهبر آئین حنیف که شایسته این عمل باشد، به عبارتی کسی که حرمت ربا را در نادانی اعلام و اجرای این قانون را از عباس عموی خویش آغاز کرد، تا مردم عدل و داد در اجرای قانون را شاهد باشند و از وسوسه های شیطانی دوری نمایند.
اتهام ناروا
ماجرای زید و زینب شبهاتی را میان گمراهان و هرزه گویانایجاد کرد و آنان که هنوز اسیر تاریکی و جهالت و در بند امیال و شهوات نفسانی بودند، اتهاماتی ناروا را نسبت به نبی خداوند صلّی اللّه علیه و اله و سلّم منتشر ساختند. مثلا آنکه می گفتند: آن حضرت بعد از آنکه زینب را به وصلت زید درآورد، متمایل به وی شد.
در جواب این اتهام غلط بایستی گفت، که هیچ گاه فرستاده خداوند صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به امیال و خواهش های نفسانی توجهی نداشتند و برخلاف امر خدای خویش اخلاق و رفتار نمی کردند و بعلاوه ارزش و اعتبار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فراتر از آن میباشد که بتوان اینگونه اموری را به او نسبت داد.
مگر این زینب پیش از آنکه به وصلت زید درآید و در آن زمان که دختری باکره بود، در اختیار پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نبود، در آن زمان که حضرت دهه چهارم عمر شریف خویش را می گذراندند، چنانچه تمایلی به وصلت با زینب داشت، از وی خواستگاری میکرد، نه اینکه بعداز سیزده سال که از وصلت زینب می گذرد و از رونق جوانی و تازگی و زیبایی وی کاهش پیدا کرده، تمایل به وی پیدا نماید.
و از طرفی دیگر، آیا وضعیت اجتماعی و وظیفه ای سنگین همانند رسالت فرصتی برای آن حضرت باقی می گذاشت تا به اموری این چنین پست بپردازد و یا این که شخصیت بزرگوار و حرمت خویشان وی با اینگونه اموری تناسب دارد؟
بله محمد پیامبر گرامی و رسول بزرگواری بود که خدای بلندمرتبه اورا از زر و زیور و هرآنچه مادی و دنیوی میباشد برحذر داشته و حتی اگر وی از منزلت پاکی برخوردار نبود، فقط جوانمردی و غیرت وی موجب میشد که چشم بر نامحرمان بپوشد.