ازدواج های دوره جاهلیت
در جاهلیت، ازدواج به روشهای مختلفی انجام میشد و با توجه به وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، ازدواجهای گوناگونی در محیط جزیرةالعرب وجود داشت.
بعوله:
ازدواج رایج بین اهل جاهلیت همان ازدواج معمولی در زمان و میان ما است؛ یعنی ازدواجی که بر پایهی خواستگاری، ایجاب و قبول و مهریه باشد، که به ازدواج «بعوله» معروف بود. این ازدواج در جاهلیت ودر همهی جزیرةالعرب خصوصاً هنگام ظهور اسلام بسیار رواج داشت. (1)
شغار:
نکاح شغار، نوعی زناشویی تعویضی بود؛ یعنی مردی مهر همسرش را، ازدواج دختر یا خواهرش با مرد دیگری قرار میداد که در این نوع ازدواج آن دو زن مهر یکدیگر محسوب میشدند. (2) برخی بر این باورند که این ازدواج، فقط محدود بین خویشاوندان بود (3) که نوعی ازدواج بدل نیز محسوب میشد. (4)
این ازدواج که نتیجه ی وضعیت نامطلوب اقتصادی آن جامعه بود که بین طبقات فقیر و اعراب صورت میگرفت که از این طریق از عهدهی مهریه برمی آمدند. هیچ نگرش منفی ای به این نوع ازدواج وجود نداشت، (5) گاهی نیز این ازدواج بدون رضایت آن دو زن هم صورت میگرفت. (6)
تبادل زوجات:
در این ازدواج، دو مرد برای مدتی خود را با یکدیگر مبادله میکردند. معمولاً این ازدواج به صورت موقت و در بعضی قبایل، در اعیاد و ایام حج صورت میگرفت و نشانه رفاقت و دوستی بین دو دوست محسوب میشد. (7)
در این نوع ازدواج، معمولاً پیشنهاد دهنده با الفاظی خاص، درخواست خود را به مرد دیگری اعلام میکرد. «انزل لی عن امرأتک، انزال الی عن دابتک، انزل لک عن دابتی و …؛ به نفع من از زنت پیاده شو و کنار رو، و من نیز از زنم به نفع تو پیاده میشوم.» (8) این ازدواج بدون مهریه و از طریق مبادله انجام میگرفت. (9)
در تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیهی 53 سورهی احزاب داستانی است که بیانگر وجود این سنت در عصر جاهلیت است. آوردهاند:«روزی عینبة بن حصین، از رؤسای قبایل عرب، نزد رسول خدا (ص) آمد و در حالی که آن حضرت در حجرهی عایشه نشسته بودند، بدون اجازه وارد خانهی آن حضرت شد. پیامبر (ص) فرمودند: چرا بدون اجازه داخل شدی؟! گفت: یا رسول الله من تا کنون برای ورود به هیچ خانهای از صاحب آن خانه اجازه نگرفتم.
سپس افزود:« این بانوی گلرخ کیست که در کنار تو نشسته است؟ حضرت فرمودند: این عایشه است. عینیه گفت:« افلا انزل لک عن احسن الخلق: خواهی که من برای تو از نیکوترین خلق خدا فرود آیم، کنایه از زنش بود که با عایشه مبادله کند، رسول خدا (ص) فرمود: خدای متعال این کار را حرام کرده است. وقتی از خانه بیرون رفت، عایشه گفت: او کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: او احمق است و با این حماقت که میبینی، رئیس قوم خود شده است. (10)
ضیزن (مَقُت):
از ازدواجهای معروف جاهلیت که آن را اصلا حرام نمیشمردند، ازدواج با زن پدر بود. در جاهلیت بعد از مرگ شوهر، همسر او به پسر بزرگتر شوهر تعلق میگرفت. او تمایل خود را با انداختن پارچه ای، بر روی زن پدر اعلام میکرد. در این صورت، مالک او میشد. اگر میخواست با او ازدواج میکرد و اگر هم مایل نبود، او را از ازدواج منع میکرد، تا اینکه پسر میمرد و زن صاحب ارث میشد، مگر اینکه زن با بخشش به آن پسر، خودش را آزاد مینمود. (11)
البته اگر پسر بزرگ تمایلی به آن زن نداشت، این حق به پسر کوچکتر میرسید و اگر میت نیز فرزندی نداشت، این حق به نزدیکان او میرسید. این ازدواج نیز بدون عقد و مهریه نیز انجام میگرفت. (12)
گاه از یک مرد چندین زن برجای میماند که بین پسران و خویشاوندان نزدیک تقسیم میشد. این ازدواج از ازدواجهای معروف دوران جاهلیت بود، ولی شیوع زیادی نداشت، چرا که مردم عرب آن را زشت میپنداشتند و افراد کمی به چنین ازدواج هایی تن میدادند؛ لذا این نکاح، نکاح مَقت (زشت) (13) نام داشت و بچهای که گاه از این طریق متولد میشد به مقیت نیز معروف می شد. (14)
متعه:
اصل در ازدواج این است که غیر محدود و دائمی باشد و به وسیلهی طلاق یا مرگ یکی از زوجین نقض شود، ولی گاه ازدواج به صورت موقت انجام میگرفت. این ازدواج هنگام ظهور اسلام در جزیره العرب رایج بود و شیوع آن بیشتر در زمان جنگ یا سفر بود. (15)
هنگامی که مدت ازدواج تمام میشد، عقد فسخ و مرد از زن جدا میشد. زن باید بعد از جدا شدن از مرد مانند ازدواج دائمی عده نگه میداشت. (16) بچهای که از طریق ازدواج موقت به دنیا میآمد، اغلب به مادر نسبت داده میشد؛ زیرا در بیشتر مواقع، پدر از مادر جدا میشد و به مکان دیگری میرفت و رابطهی بین آن دو کاملا از بین میرفت. (17)
ظغینه (سبیات):
در جاهلیت قبیلهای که در جنگ پیروز میشد، اموال قبیله دیگر را غارت میکرد و زنان و مردان را هم اسیر میکرد. زنان به عنوان سهمی در بین افراد تقسیم میشدند و مرد به سبب مالک بودن او حق استمتاع از او را هم داشت. اگر از قبیلهی زن برای آزادی او فدیه نمیدادند، او به عنوان کنیز فروخته میشد.
به فرزندانی که از این طریق به دنیا میآمدند، اولاد سبیه یا اولاد اخیذه می گفتند. (18) اسیر شدن زن، ذلت و عاری بسیار بزرگ برای مردان بود و به همین سبب در جنگها تمام تلاش خود را به کار میبستند که مغلوب نشوند و زنانشان اسیر نگردند. اسیری زنان در جنگها و ازدواج با آنها امری شایع در نزد بیشتر قبایل بود و هدف برخی از افراد از جنگیدن به شمار میرفت. (19)
این ازدواج بدون مهریه و عقد انجام میگرفت؛ زیرا زن اسیر بود و هیچ اختیاری از خود نداشت. (20)
خطف (ربودن):
این نوع ازدواج زمانی واقع میشد که شخصی زنی را از قومی میدزدید و با او ازدواج میکرد. در جاهلیت گاه مردی قوی، از زنی خوشش میآمد و مجذوب او میشد، لذا برای رسیدن به معشوق او را میربود. این کار بیشتر در قبایل بسیار ضعیف صورت میگرفت، چرا که کسی جرئت نداشت به قبایل قوی تجاوز کند. چنان که آوردهاند عروة بن الورد، از صعالیک عرب، زنی از بنی عامر بن صعصعه را به نام لیلی اسیر کرد و حدود ده سال با وی زندگی کرد و از وی بچه دار هم شد. (21)
بغایا (ذوات الرایات):
به زنایی که برای به دست آوردن پول صورت میگرفت، بغاء می گفتند. این نوع رابطهی زن با مرد بدون خواستگاری و مهریه صورت میگرفت و به زنان معین، معروف به ذوات الرایات (پرچمداران) محدود بود و افراد بسیاری میتوانستند از آنها بهره ببرند.
اگر فرزندی نیز به دنیا می آمد، از شخصی که معروف به قافه بود دعوت میشد و او این فرزند را به پدرش ملحق میساخت. (22) ثروتمندان عرب کنیزان زیبا و زنان بی بند و بار را با انعقاد قراردادی جمع میکردند و آنها را نزد اساتید فن، رموز ادب و موسیقی و عشوه گری میآموختند و هر یک را در منزل هایی جا میدادند و بر بام آن، پرچمی قرمز نصب میکردند که حاکی از آزادی ورود عموم مردم داشت. (23)
این نوع روابط در جاهلیت زنا محسوب میشد و قصد کسانی که این عمل را انجام میدادند، خاموش کردن شهوت خود و به دست آوردن پول بود. البته یادآوری این نکته هم ضروری است که این نوع روابط به علت زشت و پست بودن زنا، شیوع چندانی نداشت.
گاه مردی فرزندی با قیافه و شکل خاص یا صفاتی ممتاز مانند نجیب، دلیر، شجاع، بخشنده، شاعر، سخنور و … میخواست و به دلیل اینکه خود این صفات را نداشت، همسرش را نزد مردی که چنین ویژگیهایی داشت، میفرستاد تا از او باردار شود. (24) آن زن در طی این مدت با کس دیگری هم بستر نمیشد تا بارداری او آشکار شود و این فرزند هم به شوهر زن نسبت داده میشد. (25)
لقمان بن عاد خواهری داشت که شوهرش مرد بسیار ضعیفی بود و مایل بود که او نیز پسری مانند برادرش در عقل و ذکاوت، داشته باشد. به زن برادرش گفت: شوهر من مرد ضعیفی است؛ اجازه بده، امشب من با برادرم هم بستر شوم. (26) او نیز اجازه داد. او از برادرش حامله شد و پسرش لُقیم، مصغر لقمان، متولد شد. نمربن تولب این داستان را این چنین به تصویر میکشد.
لُقَیم بن لُقمان من أخته *** فکان ابن أخت له وابنما
لیالی حمِّق فاستحصنت *** الیه فغّربها مُظلما
فأحبَلَها رجلّ نابه *** فجاءَت به رجلاً محکما (27)
رهط:
این نکاح به تعدد ازدواج معروف بود. گاه عدهای از مردان قبیله که تعدادشان معمولاً از ده نفر بیشتر نمی شد، با رضایت هم با زنی رابطه برقرار میکردند و مخارج او را بر عهده می گرفتند. (31) اگر فرزند حاصل از این رابطه دختر بود، زنده به گور میکردند یا نامی بر وی مینهادند و زن در نزد خودش نگه میداشت؛ زیرا هیچ کدام از مردان آن دختر را قبول نمی کردند، ولی اگر پسر بود، چند روز پس از تولد، آن زن همهی مردها را فرا میخواند و بچه را به یکی از آنها ملحق میساخت که در این صورت مرد حق امتناع نداشت. (32)
گاه نیز چند برادر زوجهای مشترک اختیار مینمودند. (33) در این صورت زن به طور رسمی، همسر برادر بزرگتر محسوب میشد، ولی بقیهی برادران نیز حق استمتاع داشتند و هر کدام در زمان خلوت با زن عصایی جلوی درخانه میگذاشت تا علامتی باشد برای اینکه یکی از آنها در خانه است و کسی دیگرداخل خانه نشود؛ ولی در شب حق استمتاع فقط با برادر بزرگتر بود. (34)
این نوع رابطه نیز به ندرت در میان اعراب شیوع داشت (35) و از عیبهای بسیار بزرگ به شمار میآمد؛ چنان که اروی دختر حارث بن عبدالمطلب به هنگام سرزنش عمروبن عاص که حاصل چنین ازدواجی بود، (36) به او میگوید: به خدا تو از قریش نیستی. هنگامی که به دنیا آمدی، شش مرد بر سر تو اختلاف و دعوا داشتند. مادرت را در مدت زمان حج با مردان بدکاره میدیدم. وقتی که تو به دنیا آمدی، از مادرت پرسیدم، بچه ات از کیست؟ گفت: همهی اینها با من بوده اند. ببینید به کدام شبیهتر است. تو را به عاص بن وائل، مردی که شترکش قبیله قریش شمرده میشد و از همه ناپاکتر بود، شبیهتر یافتند. (37)
مضامده:
گاه در جاهلیت، بر اثر اوضاع اقتصادی نامناسب، مخصوصاً در سالهای قطحی، زنان فقیر برای تأمین معاش خود به این نوع رابطه پناه میبردند (38) تا از طریق وقف کردن خود برای مردان ثروتمند، مال و طعامی به دست بیاورند و به سوی خانوادهی خود برگردند و آنها را از گرسنگی و مرگ نجات دهند. در اشعار عرب هم آمده است که ضمد عملی زشت در بین آنها بود و انگیزهای جز فقر نداشته است. شاعری در این باره میگوید:
«لا یخلص الدّهر خلیلٌ عشرا
ذات الضماد أو یزورُ القبرا
انی رأیتُ الضمد شیئا نکرا (39)
در سالهای قحطی بیشتر از ده روز نمیتوانست دوام بیاورد و گاه مجبور میشد که همسرش را برای مضامده به دیگر مردان بدهد؛ زیرا اگر این کار را انجام نمی داد، پس از چند روز از گرسنگی میمرد.»
از جملهی این زنان اسماءالثمریه از زیباترین زنان عرب بود که با هاشم بن حرمله مضامده کرده بود. (40)
مخادنه:
خدن به معنای دوست، رفیق و معشوق است. در جاهلیت، معاشرت گروهی از مردان با زنان را که به صورت مخفیانه انجام میگرفت، مخادنه میگفتند که تعداد این مردان معمولاً کمتر از ده نفر بود. (41) این رابطه و دوستی به قدری آشکار نبود که معروف به فحشا شود و کاملاً هم مخفی نبود که کسی نفهمد. از آنجایی که جامعهی عرب جاهلی فقط آنچه آشکار بود را مایهی ذلت میدانستند، این نوع معاشرت را عار نمیدانستند؛ زیرا بر این باور بودند: «ما استتر بأس و ما ظهر لوم؛ (42) آنچه محرمانه و پنهان است، مانعی ندارد و آنچه آشکار است، مایهی عار میباشد».
آنها مرد را دوست زن و زن را دوست مرد میشمردند و اعتقاد داشتند که اگر هر دوی اینها بر این دوستی راضی باشند، این نکاح از طریق ایجاب و قبول رضایت انجام گرفته، پس حلال می باشد. (43)
همچنین آوردهاند که مخادنه نوعی از تعدد ازدواج بود که نزد قبایلی که دختران بر اثر زنده به گور کردن کم شده بود، انجام میگرفت. (44) ولی چنان که قبلاً گذشت زنده به گور کردن دختران تا آن حد نبود که باعث کم شدن تعداد دختران شود.
هم بستر شدن مرد با زن نامحرم به قصد استمتاع زنا است. زنا از قدیمیترین ظواهر اجتماعی است که در میان بشر وجود داشته است. با دقت نظر در آنچه گذشت، به خوبی روشن میشود که بیشتر نکاحها و روابط جاهلی زنا محسوب میشدند و هر نکاح بدون عقد و صداق، زنا به حساب میآمد.اخبار نشان میدهد که در قبایلی، زنان در غیاب شوهران زنا میکردند و همچنان که از کلماتی همچون دیوث و مذاء آشکار میشود، گاهی آنها این کار را با علم زوج انجام میدادند. (45)
گاهی مرد زمانی که قصد سفر داشت برای احتیاط دو شاخهی درخت را که به عقدالرتم معروف بود، به هم میبست و زن را قسم میداد که در غیاب او خیانت نکند. معتقد بودند که اگر زن بر عهد خود وفادار باشد و خیانت نکند، آن دو شاخه به همان حال باقی میمانند و اگر آن دو از همدیگر جدا شدند، دلیل بر خیانت زن در غیاب مرد می بود. (46)
گاهی نیز مردی از زنی خوشش میآمد و برای رسیدن به آن زن، شوهرش را میکشت تا با او هم بستر شود؛ چنان که عمروبن معدیکرب در بازار ذی المجاز زنی را دید که زیبایی آن زن او را مجذوب خود کرد و برای رسیدن به او، همسرش را کشت و با او هم بستر شد. (47)
گاهی مردی با زن مورد علاقهاش زنا میکرد و به آن افتخار هم میکرد، ولی همسرش را از اینکه با کسی زنا کند منع میکرد و در موردش غیرت و تعصب شدیدی به خرج میداد. امرؤالقیس غیرت خود به همسرش را این چنین به تصویر میکشد:
الم ترنی اُصبی عَلَی المرء عِرسه *** و اَمنع عِرسی أن یزن بها الخالی (48)
اگر مردی با چند یا چندین زن و دختر رابطه برقرار میکرد، فقط به او لقب هوس ران میدادند و مطرود جامعه نمیشد و میتوانستند مانند دیگر مردمان عادی، در اجتماع زندگی کند و از تمام حقوق اجتماعی هم برخوردار باشند، بی آنکه در برابر جامعه احساس انفعال و سرافکندگی کند.
اما زنان زناکار مشمول این گونه چشم پوشیها نمیشدند. زنان و دختران روسپی صفت، در نظر مردم اعتباری نداشتند و غیرت مردان عرب آن را بسیار زشت و پست میشمرد.
البته برخی از این روابط، روابطی شایع در بین آنها نبود، مانند رهط و بغایا، و روابطی همچون مضامده، نتیجهی فقر اقتصادی حاکم بر آن جامعه بود که بعضی از زنان برای به دست آوردن روزی از آن استفاده میکردند و همچنین رابطهی بغاء را کنیزان انجام میدادند که از خود اختیاری نداشتند. به هر حال، چنین روابطی به سبب زنا بودن، در بین مردم عملی زشت و قبیح پنداشته میشد و عملی شایع و معمولی در بین آنها نبوده است.
منابع:
1. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 533.
2. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج7، ص 553.
3. ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 85 (شغر)؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج3، ص 306، (شغر).
4. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 538.
5. همان.
6. نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 37.
7. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 34.
8. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537، نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 32.
9. جوادعلی، المفصل، همان.
10. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج16، ص 11 و 12.
11. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج8، ص 133 -139، جوادعلی، المفصل، همان، ص 535.
12. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 29.
13. همان، ص 35.
14. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537.
15. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 35.
16. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 537.
17. همان.
18. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 34.
19. همان، ص 36.
20. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 546.
21. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج3، ص 38؛ ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 36.
22. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 540.
23. نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 35.
24. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 4.
25. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 539.
26. شاید در آن زمان رابطه برقرار کردن با برادرحرام نبود.
27. جاحظ، عمربن بحر، البیان و التبیین، ج1، ص 184؛ جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، ج1، ص 21، شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص 212.
28. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 21.
29. ابن هشام، السیرة النبوة، ج1- 2، ص 155.
30. حوفی، احمد محمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 248.
31. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 539.
32. همان.
33. لینتون، رالف، سیر تمدن، ص274.
34. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 540 و 541.
35. حوفی، احمد محمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 251.
36. عمروبن عاص حاصل ازدواج رهط بود و ابوسفیان تا آخر عمر مدعی بود که عمرو پسر اوست. ولی چون عاص بن وائل به لیلی مادر عمرو پول بیشتری داده بود، به او ملحق ساخت. نک: نوری، یحیی، جاهلیت و اسلام، ص 31.
37. بهشتی، احمد، زنان قهرمان، ج1، ص 93 و 94.
38. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 23.
39. ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص 84 (ضمد)؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج5، ص 75 (ضمد).
40. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج15، ص 87؛ الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 24.
41. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 546.
42. همان؛ طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج8، ص 193.
43. همان.
44. ترمانینی، عبدالسلام، الزواج عندالعرب فی الجاهلیة و الاسلام، ص 25.
45. همان، ص 38.
46. ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص 133 (رتم).
47. قالی، ابوعلی، ذیل الاغانی و النوادر، ج2، ص 150.
48. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 207 (خلاء).
منبع مقاله :
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول