امام هادی ع / مسیر بندگی
بسمه تعالی
شعری بسیار زیبا و اثر گذار از امام هادی (علیه السلام)
با دقت بخوانید و به معانیش عمیق فکر کنید.
این شعر مربوط به زمانی است که متوکل عباسی از امام هادی(ع) می خواهد که با او شراب بنوشد.
ولی امام امتناع می کند ولی متوکل در برابر آن از امام می خواهد که در عوض برایشان شعری بخواند و
به اصطلاح محفلشان را گرم کند. امام نیز شعری می خواند:
چه بسیار مردان پرقدرتی
که در این جهان از پی راحتی
به کوه و کمر قصرها ساختند
همه قصرها را بیاراستند
در اطراف هر قصر از بیم جان
گروهی مسلح، نگهبانشان
که تا این همه قدرت و ساز و برگ
کند دور، آن مردم از دست مرگ
ولی مرگ ناگه رسید و گرفت
گریبان آن نابکاران زشت
چو گیرد گریبان گردنکشان
به ذلت برون راند از قصرشان
به همراه اعمال خود، عاقبت
برفتند در منزل آخرت
شده جسم آن نازپروردگان
هم آغوش خاک، از نظرها نهان
از آن زشتکاران افسرده حال
به بانگ بلندی شود این سؤال
چه شد آن همه سرکشی و غرور
که صورت نهادید بر خاک گور؟
چه شد آن همه خودپسندی و ناز
که گشتید با بیکسان همطراز؟
چه شد آن همه مستی و عیش و نوش؟
چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟
چه شد چهره هایی که آراستید؟
سر و صورتی را که پیراستید؟
اجل چشم بیشرمتان را ببست
به رخسارتان خاک ذلت نشست
نه تخت و نه بستر، نه آسایشی
نه عطر و نه زیور، نه آرایشی
به جای کرمهای مردمپسند
بر آن چهرهها کرمها میخزند
نهادید دارایی خویشتن
نبردید با خود به غیر از کفن!.
امام هادی ع / مسیر بندگی