فهرست مطالب

داستان یوسف و زلیخا4

داستان یوسف و زلیخا4

 

داستان یوسف و زلیخا4

داستان یوسف و زلیخا4

ادامه داستان یوسف و زلیخا…

یوسف علیه السّلام و تعبیروتفسیر خواب سلطان مصر

کار یوسف فقط تعبیروتفسیر خواب نبود. وی پیغمبری مصلح بود که خداوند اورا برای هدایت امور عالم و آخرت و زندگی و معاد عموم فرستاده است ، لذا هرگاه فرصتی به دست میاورد،

آن را غنیمت می شمرد و از آن طریق هدف خویش را تعقیب و توحید را تبلیغ می‌کرد. یوسف وقت مناسبی نمی یافت مگر اینکه از این فرصتها که شایسته دعوت و تبلیغ است بهره برداری نماید.

سال ها قبل که دو جوان زندانی، از تعبیر و تفسیر خواب خویش سؤال کردند، فرصتی برای ترویج یکتاپرستی و توبیخ بت و بت پرستی پیش آمد که از آن بخوبی بهره مند شد و امروز پاد شاه مصر تعبیروتفسیر خواب خویش را از یوسف میخواهد،

یوسف که به نیکی تعبیروتفسیر خواب او‌را میداند، درصدد استفاده از این فرصت برمی آید تا همراه تعبیروتفسیر خواب، هدف مهم خویش را تعقیب نماید و رسالت خویش را به گوش عموم برساند.

یوسف علیه السّلام در تعبیروتفسیر خواب پاد شاه اینگونه گفت: شما هفت سال نیکو در پیش دارید. در سبزترین مرز و بوم و آبادترین دشت ها بسر میبیرید. باغهای شما شکوفا و حبوبات شما افزون میگردد، زندگی شما خوش و مرفه می گردد و در آسایش کامل بسر خواهید برد.

آن‌گاه هفت سال دشوار به‌دنبال آن میاید که آرزوهای شما برآورده نمی‌شود، ابرهای بدون باران بر سر شما میایند و برق آن کمتر دیده میشود، نیل به وعده خویش وفا نمی نماید و تشنگان خویش را سیراب نمی نماید.

شما زمین را زیر و رو میکنید اما از منافع درون آن فایده ای نمی گیرید. کشتزاری را برای درو و حبوباتی را برای ذخیره کردن نمی یابید و به مصیبتی آشکار و بلایی بزرگ دچار خواهید شد.
بعد از آن بار دیگر روزگار بر وفق مراد شما گردیده و به شما روی میاورد، سیمای موفقیت به شما لبخند می‌زند و گره مشکلات زندگی شما باز میگردد. آبادی و برکت بر شما سایه می افکند و از محنت نجات می‌یابید و مفاسد اجتماعی محو می شوند،

زمین به شما گندم و جو میبخشد و شما استفاده میکنید. دانه های روغنی، زیتون و کنجد شما می رویند و شما روغن آن را می‌گیرید و در غذای خویش از آن استفاده می‌کنید. تعبیروتفسیر خواب پادشاه و آنچه من از طریق وحی کسب کردم، اینگونه بود.

در تحقق آنچه من به شما خبر دادم، تردیدی نیست. شیوه کار شما این میباشد که در سالهای فراوانی، محصول خویش را با خوشه بچینید و در مخازن و منازل خویش انبار نمائید تا سلامت بماند و به قدر ضرورت مصرف نمایید تا بتوانید در هفت سال دشوار و خشکسالی، مقاومت نمایید.
وقتی که‌این تعبیروتفسیر و تدبیر به پاد شاه رسید و از این ارشاد و موعظه مطلع شد دریافت که مالک این تعبیروتفسیر، دارای عقل نافذ و فکری سرشار میباشد لذا یوسف علیه السّلام را احضار کرد تا واقعیت وجود اورا بیشتر درک نماید و از عقل و دانایی شایسته وی استفاده نماید و از رأی و دانش وی سودمند شود.

داستان یوسف و زلیخا4

داستان یوسف و زلیخا4

شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر از مقالات ما,به وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان مراجعه نمایید.

شرط یوسف علیه السّلام برای خروج از زندان

فرستاده پادشاه مصر پیش یوسف آمد و بیان کرد: ای یوسف! فرمانروا تو‌را دعوت کرده و به مجلس خود فراخوانده است وی از تعبیروتفسیر خواب و دانایی تو، به حکمت و دانش سرشار تو پی برده و امید می رود ستاره اقبال تو طلوع نماید و شأن و جایگاه تو نزد وی اوج گیرد.

ولی یوسف علیه السّلام پیامبر شایسته و بزرگوار خداست، پروردگارش به وی آموخته است که چه طور شکیبا و حلیم باشد، لذا این بشارت اثری در وی نگذاشت و در‌این مرحله دعوت نماینده پاد شاه را نپذیرفت.

راستی چه زمان میباشد که یوسف آرزوی آزادی از قیدوبند زندان را دارد، وی مدتهاست که در وحشت و تاریکی زندان بسر میبرد.

سال های متمادی بر حزن و درد وی سپری شده و شاید درین مدت از دیدن خورشید درخشان، ماه تابان، چشمک ستارگان، کشتزارهای سبز و قشنگ و بوستان های باصفا محروم بوده است و در‌این دوران غیر از نانی خشک و آبی ناگوار و بدمنظره نچشیده است و شاید یک روز پاهایش از قید و دستهایش از بند و زنجیر آزاد نشده باشد و شبها از رمل فرش و از سنگ بالش برای خویش ساخته و با دلی پردرد خوابیده است .

یوسف همه این ناراحتیها و مصائب را در حالی مظلومانه تحمل میکرد که کوچکترین گناهی مرتکب نشده بود و فقط به جرم عفت و پاکدامنی و پرهیزکاری اینگونه بهای سنگینی را می پرداخت.

ولی یوسفی که تا این حد محتاج آزادی میباشد، با این وجود حاضر نشد زیر بار منت و ترحم فرمانروا و تفضل دربار برود. لذا به نماینده فرمانروا مصر اعلام‌کرد: پیش سلطان بازگرد و از وی درخواست کن که درباره‌ی زنانی که در خانه عزیز دستهای خویش را بریدند و منرا از روی ستم و به جرم دیگرافراد زندانی کردند بررسی کند،

تا برائت اینجانب پیش از آزادیم روشن و واقعیت ماجرا من پیش از اینکه مشمول عفو و بخشش شوم، آشکار شود بعد از آن من از زندان بیرون میشوم.

اعتراف زنان دربار

فرمان روا مصر فکر خویش را بر کار یوسف علیه السّلام متمرکز کرد و قصه زنان اشراف مصر را مورد ارزیابی دوباره قرار داد تا به واقعیت قضایا پی برد و اسرار یوسف زندانی بر وی عیان شد،

گرچه قبلا، فرمانروا یوسف را جوانی معتمد و امین می دانست اما امروز از واقعیت حال یوسف بیشتر مطلع شده و او‌را به دلیل فضل و ادب و دانش و عقل سرشار به سوی خود فرامی خواند.

فرمان روا ناگزیر، زنان اشراف را احضار و از آنها سؤال کرد: چه چیز باعث شد که شما یوسف را به سوی خود دعوت کردید و به وی نسبت ناروا دارید؟

زنان دربار دیدند دیگر نمی توانند منکر واقعیت شوند، با کمال صراحت واقعیت را آشکار ساختند و گفتند، پناه بر خداوند که هیچگونه اخلاق و رفتار ناشایستی از یوسف دیده باشیم. چیزی که ما شاهد آن بودیم فقط عفت و پاکدامنی وی بود و وجود وی از هرگونه تهمت ناروا بدور میباشد.

زلیخا که روزها و سال ها از ماجرایش گذشته بود گفت: اینک که حق پدیدار شد بدانید که اینجانب یوسف را به سوی خود دعوت کردم و به خاطر عشق و علاقه سوزانم به وی، بازویش را گرفته و به سوی خویش کشاندم،

زیرا وی جوانی خوش سیما، قشنگ و نورانی بود. اندام موزون وی همواره در نظر اینجانب مجسم و قلب من اسیر وی بود و نتوانستم خویش را از این بند برهانم. ناچار او‌را به سوی خود خواندم، ولی وی اعتنایی نکرد، دعوتش کردم نپذیرفت، یوسف حرمت من را رعایت کرد و حافظ اوامر خداوند خود و به همسر من وفادار بود.

اکنون من با کمال صراحت میگویم، یوسف عفیف ترین مردان و پاکدل ترین مردم میباشد، وی درحالی که بی گناه میباشد درد و مشقت زندان را تحمل کرد.

من بودم که یوسف را به زندان افکندم و اورا به‌این عذاب دردناک گرفتار ساختم. این است حقیقتی که اینک مانند روز پر‌نور و همچو فروغ و روشنایی خورشید عیان میباشد و اینجانب در مقابل فرمان روا و درباریان و دور و بری ها وی، به آن اعتراف میکنم.

اینجانب اعتراف کردم تا یوسفی که در زندان میباشد بداند که من او‌را مجرم به ننگ نکرده و تهمتی به وی روا نداشتم.

من پیش از این نیز به زنان مصر با کمال صراحت گفته بودم که من یوسف را به سوی خود دعوت کردم اما وی دوری کرد و در حال حاضر بار دیگر اعتراف میکنم که من اورا به سوی خود خواندم ولی یوسف من‌را ناکام گذاشت و اعتنایی نکرد،

این اعتراف را کردم تا یوسف بداند که اینجانب، در غیابش به وی مکر نکرده ام “و پروردگار نیرنگ خیانتکاران را به هدف نمی رساند.”

 

وب سایت آقای دکتر حمید صادقیان

اشتراک گذاری این مقاله در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوره‌ها